ترنم باران

ـــــ

ترنم باران

ـــــ

مشیری

کاش وقتی مشیری از زبون یک مرد مینوشت به جای


     تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت من همه محو تماشای نگاهت


مینوشت


      من همه غمه جهان ریخته در چشم سیاهت تو همه افسوس عالم در نگاهت

کاش یکی بود دلش واسه آدم تنگ بشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!۱

افسوس

یاده بچه گی ها بخیر فکر میکردیم هرچی بخوایم وآرزو کنیم فقط پدرمونه که میتونه اونو بهمون بده کاش از همون بچه گی عادت کرده بودیم که از خدا بخوایم یه دفتر داشته باشیمو واسش بنویسیم که چیکارا کردیم اونم بهمون نمره بده،کاش فقط عاشق خدا میشدیم چون تنها عشقی که ثمر داره،دلم به حاله خدا میسوزه که همه ی مارو میبینه با آذار کشیدنمون ناراحت میشه و با خندیدنمون خوشحال،کاش میشد فقط خندیدو خوب بود تو دفتر زندگی آفرین گرفت،تمنای بودنو از خدا خواست ،تا به حال خیلی گریه کردیم بیشتر به حال خودمون اطرافیانمون ولی افسوس که حداقل من یکی گریه نکردم بگم خدایا منو ببخش که خوب نبودم که لیاقت زندگی کردن نداشتم لیاقت نداشتم از روحت در من دمیده شه،اما الان کاش میشد سر بزارم رو شونهات و لمست کنم و بگم فقط تو رو دارم دستمو بگیر که دیگه نمیتونم روی زمین راه برم
کاش حداقل میتونستم یه کاری بکنم که خوب باشم،که هر موقع منو از اون بالا ببینی خیالت راحت باشه،بیشتر از همیشه بهت محتاجم و هرروز محتاجتر
منو ببخش که بنده خوبی نبودم

بی صدا

کاش میشد شادی رو کادو داد تا دیگه هیچ کس تو دنیا غمو غصه نداشته باشه

کاش میشد گذشت از این همه دو رنگی مثل گذر از جاده
نمیدونم چرا فقط باید بعضی چیزارو دید و حس کردو رنج برد بی دلیل،
بدون اینکه کسی ازمون بپرسه دوست داری به دنیا بیای به دنیا میایم،میخوایم زندگی کنیم انتخاب کنیم بازهم خودمون تصمیم نمیگیریم اینبار شرایط که واسمون تصمیم میگیره،به خاطر همین پا رو همه ی دلبستگی هامون میذاریم از همه چیز میگذریم ولی به یه جا میرسیم که همه چیز داریم و فقط جای یه چیز خالیه جای چیز یا کسی که همیشه نبودنش اذابمون میده و فقط یه درد میشه تو سینه که همه ی خوشی های دنیا نمیتونه مرهمش باشه تا میرسیم به اینجا که باختیم،میفهمیم رسیدیم به ایستگاه اخر و باز بدونه اینکه ازمون بپرسن باید بریم ......

شکر

دلم گرفته دلم شکسته کاش میشد قبل شروع هرچیزی اخرشو دید،دلم واسه خودم نمیسوزه واسه دلم میسوزه واسه دلی که هر وقت خواستم روش مرهم بزارم بیشتر شکست ،واسه دلی که دیگه مرهم نمیخواد چون اندازش از مرهمی که باید گذاشت روش کوچیکتر شده میترسیدم از روزی که کسی صدامو نشنوه اما خدا خواست این روزم تو زندگیم باشه ،خدایا بازم شکر همیشه شکر من بنده ی بدی نبودم شکر که همه چیزمو ازم میگیری .شکر